سلام به همگی.

دیشب یک حادثه ی عجیب شیراز اتفاق افتاد.

دیشب حدود ساعت 9:30 تا 10 بود که صدای انفجاری از خیابان شهید آقایی شیراز بلند شد و اون صدای بمبی بود که تو حسینیه ی انجوی نژاد کار گذاشته شده بود.

توی اون حادثه 12 نفر شهید و 212 نفر زخمی شدن.

این حادثه رو به همه و به خصوص مردم شیراز تسلیت میگم. 

سلام.

دیروز تصمیم گرفتم که در کنار دانشگاه و درس به باشگاه پرورش اندام هم برم.

همین کار رو کردم و ثبت نام کردم. قرار شد امروز برم و کارت و برنامه ی وزنه رو بگیرم.

ساعت 11  صبح امروز رفتم باشگاه تا برنامه رو بگیرم. تو که رفتم صاحب باشگاه کلید کمد لباس رو  بهم داد و به قدیمی های باشگاه گفت: این آقا تازه کاره راهنماییش کنید.

من هم کلید رو گرفتم و رفتم که وسایلم رو داخل اون بذارم. شماره ی کمد 9 بود و طبقه ی دوم.

چشمتون روز بد نبینه در رو باز کردم خم شدم که وسایلم رو بذارم توی کمد. سرم رو که بلند کردم سرم محکم خورد به در کمد

سرم خیلی درد گرفت.

اما بد دیدم یه قطره خون از سرم افتاد پایین رو لباسم.

سریع سرم رو گرفتم و رفتم دستشویی.

 خلاصه  خیلی خون از سرم رفت. و بدون این که کاری کرده باشم سریع برگشتم خونه و دفترچه ی بیمه رو برداشتم و رفتم دکتر.

الان هم با سری باند پیچ دارم استراحت میکنم.

این شد یه تجربه که همیشه بالای سرم رو نگاه کنم و در ضمن جو گیر هم نشم.

تا بعد

من تا الان چند تا وبلاگ رو عوض کردم.

تا امروز هر چی تو وبلاگم بود از سایر وبلاگ ها کش میرفتم.ولی چند روزی تصمیم گرفتم این کار رو انجام ندم.

اخه فکر کردم باید جور دیگری فکر کرد.

تو این وب سایت جدید قصد دارم از زندگی خودم و شنیدنی های روزگارم برای شما حرف بزنم.

فعلا یا علی تا بعد